پنج شنبه ها را دوست دارم اما چهارشنبه ها را بیشتر

چهارشنبه صدرا از ساعت ۴ می رود کانون روبروی خانه مان تا ساعت ۹.در کانون فرهنگی که وابسته به مسجد هست علاوه بر شنا و فوتسال داخل موکت بچه ها بازی های گروهی مثل مافیا و .انجام می دن و برخی بازی های انفرادی فکری مثل اریگامی.در اخر اگر مناسبتی باشد جشن یا کمی عزاداری و دست آخر نماز و خانه.هیچ یک از کارها اجباری نیست و پسرها بنا به خواسته خود انجامش می دهند.

خدا این سید و دوستانش رو خیر بدهد مرد بسیار مهربانی که کودکان شیفته این مرام و اخلاقش شده اند.

اما پنج شنبه ها

از ساعت ۹ تند تند حاضر می شویم تا به کلاس ساعت ده صدرا برسیم .چندسالی است که شطرنج می رود .به ترتیب از ۱۰ تا ۲ کلاس دارد

شطرنج.سفال و نقاشی.

همه اینها را چند سالی است می رود و حسابی برای خودش استاد شدهداست.

چند روز پیش هم به تقلید از کتاب(ویز و ویزگول)ماجراهای پسرک و مگس کوچکش.داستانی نوشت و تصویرگری هم کرد و چقدر با پدرش خندیدیم و کیف کردیم.الحق داستانش خیلی جالب بود

پدرش کتابش را چاپ کرد و شیرینی هم گرفت به پاس اولین نو قلم.

امروز پسرکم کتابش را برده تا به معلم نقاشی اش نشان‌بدهد

اکنون خانه هستم و در عین آشپزی و جمع و جور کردن خانهوب می نویسمتا ساعتی دیگر هم باید بروم دنبال

عمرمان‌ پشت چراغ قرمزها رفت


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پیشنهاد ارزشیابی فرهنگیان خبر ورزشی معلولین،نوجوانان و جوانان Joy مهندس عمران کرمان I civil engneer kerman تعمیر لوازم خانگی موسسه خیریه اباصالح(عج) شهرستان میبد یزد خاطرات یک عدد الکی شاد! Eric