لیست برنامه های روزانه ام انقدر طولانیست که هر چقدر تلاش می کنم باز هم چندتایی از قلممی افتد و من می مانم و حسرت شبانه و حواله آنها به فردا .
اما با یک لبخند سرونازم و بوسه صدرایم تمام خستگی های شلوغی های روزانه ام کمرنگ می شود .
.
باز شطرنجرا باختم .اما به قول پسرکم حرفه ای تر شده امامروز چند حرکت جدید به من یاد داد و کلی آزمون و خطا ودست آخر کارت امتیاز برایم درست کرد.
بعد از مدتها دست به کار شدم و کیک مورد علاقه پسرکم را با همکاری هم پختیم.عجب کیکی هم شد.
_در راستای ناکامی فلافل جمعه شب به تیرچ قبایم برخورد و دست به کار شدم و فلافل درست کردم و با استقبال همسر و پسر و صد البته دخترکوچولوی خوش خوراکم مواجه شدم و لبخندی به پهنای نعلبکی سرویس چینی ام روی لبم سبز شد!
_کتابی شروع کرده ام که دنیایی از آرامش و تفکر را به من هدیه می دهدکتاب بخوانیم اما نه هر کتابی !
ریچل هالیس بی شک زن موفقی است اماااا اصلا نویسنده خوبی نیست.
خدایا شکرت که شبها از خستگی بیهوش می شوم و وقتی برای رویا و کابوس ندارم.
درباره این سایت