نمی دانم آنقدر مادر روشنفکری هستم با انتخابهای فرزندانم براحتی کنار بیایم یا نه!

دوستی دارم که پدر و مادرش استاد دانشگاه هستند اما برادرش یک فروشگاه پروتئنی باز کرده است و خودش به لیسانس ریاضی اش قناعت کرده و مادر سه فرزند است ووخانه دار.خیلی هم حال دلش خوب است 

یا کسی را می شناسم پدز و مادرش نخبه و مهندس بودند و تقریبا تمام دخترهای همسن و سالش جلای وطن کرده و مهندس و دکتر و فلان فلان شده اند. اما خودش اینجا مانده و خانه داری را انتخاب کرده است و اگاهانه ۳ فرزند بدنیا آورده است و تمام زندگیش در فرزندان و همسرش خلاصه می شود.انقدر نگاهش به زندگی زیبا و پر از آرامش است که من نیز انرژی می گیرم .

.

صدرا را بردیم جم سنتر تا اینبار یک شهربازی بدون بازی کامپیوتری را تجربه کند و الحق هم مکان جالبی بود از فرصت استفاده کرده و با همسر رفتیم تا چیزی بخوریم و فلافل را انتخاب کردیم نمی دانم همسر خوب توضیح نداده بود یا پیش خدمت خسته و گیج بود.خلاصه سفارش دو تا ساندویچ ما شد یک سالاد گنده که هر چی فکرش را بکنی تویش ریخته بودند به اضافه دوتا فلافل داخلش!

سالاد تمام شد و نگاهایی با همسر رد و بدل کردیم در نهایت قبض را مرور کردیم و فهمیدیم شام ما همان سالاد بوده با دو تکه فلافل و یک قیمت نجومیهم خنده مان گرفته بود هم حرص مان در آمد

دست اخر شام ما شد.مانده های هویچ پلوی ظهر

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فراسوی اخبار ماشین بازان سئو و بهینه سازی سایت حرف خواهرانه . دخترونه . مهرباني . دوستي . الله بامن است . حجاب سایت پرسشنامه های استاندارد کلام الله مجید Andrew درد و دل یه بچه انقلابی رمان غیر مجاز