زندگی رسم خوشایندی است



خب از کجا بگم 

دوساله ننوشتم

اما دو انگیزه قوی برای برگشتن داشتم

۱.چاپ رمانم به زودی

۲.سرونازم

از سروناز خانوم بگیم که دقیقا ۹۸/۱/۱ چشم در جهان گشودن .اینبار بی حسی موضعی داشتم و لحظه به لحظه شو یادمه.هنوزم یادم میاد ته دلم غنج میره

تقریبا همه کادر مهربون و دوست داشتنی اتاق عمل میگفتن "وای چه دختر نازی"

اما در نگاه سروناز ترسی توام با نیتی می دیدم که خیلی قابل تامل بود و دقیقا این تفسیر رو داشت"خدایا چرا منو از جای گرم و نرمم کشیدی بیرون،نگرانم !

پدر همیشه در صحنه سروناز بانو این نگاه رو ثبت کرد

عیال از بس جوگیر بود پرسنل رو شیرینی های قلمبه سلمبه میدادد.کلا گویی هم خبر دار شدن و بسیج شدن بیان برای کمک به اتاق من !

روز خیلی خوبی بود هیچ وقت یادم نمیرههرچند چند روز بعد سروناز زردی گرفت و دو روز من در بیمارستان مردم و زنده شدم ولی بازم خدا رو شکر ختم به خیر شد.

از رمانم بگم با پیگیری عیال یه انتشاراتی خوب پیدا شد و سردبیرش کلی از رمانم تعریف کرد و خلاصه رفت برای چاپ .البته کل تابستون پوستم کنده شد از بس ویرایش کردم .

خلاصه انگیزم دو برابر شد ودر حال حاضر دارم داستان‌ کوتاه می نویسم .داستانها محتوی انتقادی با چاشنی طنز به برخی رفتارهای غلطی که در جامعه مون خاصه ایرانیان به وفور پیدا میشه داره.فعلا ۳ تا رو نوشتم و به اطرافیان دادم خوندن و نظرشون خیلی مثبت بوده 

االان در نوک قله اعتماد بنفسم.چون تمام کارهایی رو که لیست کرده بودم یا اتجام دادم یا در حال انجام و نتیجه گرفتن است اینو مدیون خدای مهربونم عیال همیشه در صحنه ام که اعتماد بنفس بهم میده بچه های اروم و دوست داشتنی ام  و البته تلاش و پشتکار خودم هستم

 

 

 

 

 


دریافتعیال دو هفته پیش یه مریض زیبایی داشت که ایشون خانم مسنی بود و کار زیبایی دندونهاش طبق همیشه عالی شد(عیال واقعا هنرمنده)این بنده خدا هر جلسه یک هدیه می آورد.دفعه اول یک دسته گل بزررگاولش که عیال دست گل رو روبروی من گرفت شگفت زده شدم و بنای غرغر که چرا این دسته گل بزرگ خریدی و من به یک شاخ گلم راضی بودم laugh

البته بعدش گفت که کار مریضش بوده و من خیط شدم ولی از ذوقم کاسته نشد

هفتع بعد دوتا قوطی باکلاس قهوه اورد و از اونجایی که من چندان قهوه و متعلقاتش رو دوست نداریم و اخرین انتخابم کافین و متعلقاتش هست بلد نبودمودرست کنم خلاصه پرس و جو کردیم و سپس یک قهوه جوش خریدم و دیدیم نه بابا خیلی هم بد نیست .(شایدم هم من خیلی خوب درسا میکنم)

و اخرین جلسه فالو آپ یک خرس بزررردرگ نصف من برای سروناز.یک ماشین برای صدرا

عیال هم به شوخی گفته :پس خانمم چی؟

خانمه بنده خدا سرخ شده گفته ببخشید سلیقه شونو بلد نبودم

پی خواستم‌بگم عزیزم هدیه شما روی تخم چشمان من.من یه جوری با سلیقه‌ام عماهنگ میکنم

دریافت

دریافت

دریافت


سعی میکنم همه وسایلم رو ایرانی بگیرماز لباس بگیر تا چیزای دیگع

هرچند برخی جنسهای خوب ایرونی واقعا از ترکی و چینی و گاه اروپایش گرونتره

بخصوص صنایع دستیش.هر جای دنیا رو بگردی این همه رنگ و سلیقه و ذوق و رو یکجا‌نمی تونی پیدا کنی

از قالی دست بافش بگیر.تا میناکاریش که با روح و روانت حرف میزنه.

کاش برخی هموطنان اینقدر خودباخته نبودن 


آخ این مدل ادمایی که فقط بلند غر بزنن و شکوه و گلایه کنن کلافه ام میکنن 

هر طور هم که مثبت باهاشون حرف بزنی یه نکته منفی پیدا میکنن و جوابتو به منفی ترین شکل ممکن میدن

دو تا دوست دارم :

اولی فاطمه در یک خانه قدیمی ۵۰ متری با دو دختر ۸ و ۵ .فاطمه همدانی هست و خودش از خونواده خیلی پولداریه(نصف فامیلشون چندین دهه هست اروپا و آمریکان)آقا این بشر یک آدم مثبت باحالی هست که نگو.من و فاطمه که بهم می رسیم حرف از اخرین کتابی که خوندیم و فلان مسئله ی و ابداع یک بازی جدید ومی زنیم .من از آخرین نوشته هام میگم و اون از طرح جدید یک بازی دیگه(تو کار اسباب بازی هستن)

به تازگی میخواد فرزند سومش بیاره .چقدر این‌ دختر با بچه هاش قشنگ رفتار میکنه ادم حض میکنه.

اما محبوبهیک معلم و همسرش هم کارمند دارای یک دختر ۷ساله دایم از زندگیش و همسرش و خونواده خودش وزمین و زمان گله و شکایت داره

.یه خونه نوساز ۷۰متری داره و یک زمین تو شمال.هنوزم می ناله که چقدر اینقدر درآمدش پایینه و

تصمیم گرفتم کم کم باهاش قطع رابطه کنم والا روح روانتو بهم می ریزه بس می ناله!

تو وبلاگهایی که می خونم بعضیا اینطورین فوق العاده بدبین و منفی

اما بعضیا ادم حض میکنه در اوج مشکلات هم میگن "خدایا شکرت"

خدایا به تعداد دانه های برنجی که پختم برای مهمون عزیزم شکرت

 


یک خانوم با کلاس صد کیلو ارایش نداره ولی همیشه سعی داره ابروها و صورتش اصلاح شده و مرتب باشه

خانوم با کلاس مرتب و تمیز  لباس می پوشه و بند مد روزهای عجیب و غریب نیست!

خانوم با کلاس لبخند به لب داره و خوش برخورده ولی جلف و دلقک نه!

خانوم با کلاس اهل مطالعه هست و عضو کتابخانه

خانوم با کلاس تا لنگ ظهر نمی خوابه

خانوم با کلاس یادگیری هنرها رو عار نمی دونه 

خانوم با کلاس کم حرف و گزیده گویی هست

خانم با کلاس اهل مجادله و جر و بحث نیست

خانم با کلاس اهل غیبت و فضولی و دخالت نیست 

خانم با کلاس .

 

 


دیشب یه فرصت مناسب پیدا کردیم کمی با هم حرف بزنیم حرف رسید به ذوق افراد!

ما فهمیدیم زوج با ذوق و خوش سفری هستیم.

دکتر ف با خونواده می رن تایلند .وقتی همسر ازش می پرسه چطور بود؟میگه "بعد از دو روز دلم میخواست برگردم خونه!

حالا اگه ما بودیم تمام وجودمون می شد چشم و گوش تا همون بخش کوچکی از جاذبه های فرهنگی و طبیعی و تاریخی و‌‌‌‌.در دل و جان و یادمان ضبط کنیم.اگه وقت می شد صدرصد پرنده نگری خاص اون منطقه رو انجام می دادیم و رکوردای جدید می زدیم و پرش شادی

یا یه بنده خدایی از سفرهاش به اتریش و هلند و اسپانیا ونوشته بود.آقا این بنده خدا آینقدر بی ذوق بود که من دیگه نتونستم به خوندن سفر نامه اش ادامه بدم

فقط نالیده بود.‌‌از هتل‌‌‌‌از بارون. .از جزیره فلان.از فلان‌از بهمدان !

حالا یک ادم اهل دل یک ادم با صفا یک آدم با ذوق و قریحه میره یه مسجد تاربخی یا یک آبشار در دل یک صخره چنان توصیف میکنه که مشتاق میشی هر چه سریع تر بری ببینی

یه وبلاگ می خوندم شهرزاد قصه گو .‌‌مسافرتهای این بانو و توصیفهای بی نقصش برای سفرهای ما یک الگو کامل بود‌‌.

مهم مقصد و امکانات نیست.مهم اون ذوق و اشتیاق هست

ذوق نباشه بری جزایر قناری همون طور که رفتی برمی گردی عین یک ربات.

ذوق باشه تا سر پارک محله هم که بری لذت می بری و جون می گیری.

آدم با ذوق با چشم و دل بینا اطرافش رو سیر می کنه و هر لحظه بیشتر به بزرگی خدا پی می بره و این امر اثری شگرف در عبادت خالصانه تر داره (تجربه کردم )

قرآن خیلی سفارش به سفر کردن و دیدن و لمس کردن داره.

ما بارها شده در برف ووباران و باد گیر کردیم.یا جای مناسب پیدا نکردیم یا هزار و یک دلیل دیگه امااااااز تمام اون لحظات لذت بردیم و به بچه ها هم منتقل کردیم

.به به عجب بارونی‌.‌‌خدایا شکرت

وای چه برف سپید و یک دستی.بریم برف بازی‌خدایا شکرت

چه آواهای زیبایی پرندگان دارند ادم سر کیف میادخدایا شکرت

عجب رودخانه طویلی.‌‌.خدایا شکرت

چه‌ دریای زیبایی .چقدر پرهیاهو و پر از زندگیست.خدایا شکرت

عجب چشمه زلالی.‌خدایا شکرت

عحب آب گرم داغیپناه می برم از آتش آخرتت.خدایا شکرت

کوهایت چه رنگهایی دارند.‌گویی با مداد رنگی رنگشان کرده ای .خدایا شکرت

 

و.

آنقدر هست که نمی تونم برشمارم

یکی از ذوقهای سفر.‌‌تفاوت دیدنی چشمه های آبگرم است که من تا کنون مفتخر شده ام ۸ چشمه آب گرم از شمالی ترین نقطه ایران تا جنوبی ترین را تجربه کنم.هر کدام رنگ و مزه و دمای خاص خودش را دارد

چشمه قنیرچه در لابلای کوهای سر به فلک کشیده شده با دمای معتدل و مزه آهن(زنجان)

چشمه لاویج.در نوک روستاهای عجیب سر سبز مازندران

چشمه دماوند.‌داغ داغ

چشمه محلاتآب جوش

چشمه فردوس‌‌‌‌.مزه نمک و ولرم

چشمه منحصر فرد گنو بندر عباس.بوی شدید گوگرد و چه مناظره طبیعی

چشمه استراباکو.منحصر لای کوه ها.آهن و ولرم.یک روز خیال انگیز

و‌

پس با ذوق باشیم نه غرغرو و ربات

 

_ ظاهرا یک بارش شهابی در راه دوست دارم یک برنامه بچینیم و بریم کویر و رصد کنیم و کیف دنیا رو ببریم


پنج شنبه ها را دوست دارم اما چهارشنبه ها را بیشتر

چهارشنبه صدرا از ساعت ۴ می رود کانون روبروی خانه مان تا ساعت ۹.در کانون فرهنگی که وابسته به مسجد هست علاوه بر شنا و فوتسال داخل موکت بچه ها بازی های گروهی مثل مافیا و .انجام می دن و برخی بازی های انفرادی فکری مثل اریگامی.در اخر اگر مناسبتی باشد جشن یا کمی عزاداری و دست آخر نماز و خانه.هیچ یک از کارها اجباری نیست و پسرها بنا به خواسته خود انجامش می دهند.

خدا این سید و دوستانش رو خیر بدهد مرد بسیار مهربانی که کودکان شیفته این مرام و اخلاقش شده اند.

اما پنج شنبه ها

از ساعت ۹ تند تند حاضر می شویم تا به کلاس ساعت ده صدرا برسیم .چندسالی است که شطرنج می رود .به ترتیب از ۱۰ تا ۲ کلاس دارد

شطرنج.سفال و نقاشی.

همه اینها را چند سالی است می رود و حسابی برای خودش استاد شدهداست.

چند روز پیش هم به تقلید از کتاب(ویز و ویزگول)ماجراهای پسرک و مگس کوچکش.داستانی نوشت و تصویرگری هم کرد و چقدر با پدرش خندیدیم و کیف کردیم.الحق داستانش خیلی جالب بود

پدرش کتابش را چاپ کرد و شیرینی هم گرفت به پاس اولین نو قلم.

امروز پسرکم کتابش را برده تا به معلم نقاشی اش نشان‌بدهد

اکنون خانه هستم و در عین آشپزی و جمع و جور کردن خانهوب می نویسمتا ساعتی دیگر هم باید بروم دنبال

عمرمان‌ پشت چراغ قرمزها رفت


سعی میکنم خیلی سفت و سخت جلوی عادت بد بایستم و ترکش کنم یا حداقل کمرنگش کنم و تقریبا همیشه موفق شده ام .فقط یک نقطه بزرگ دارم که هنوز نمی خواهم ترکش کنم آن هم خرید آنلاین است.

خب تا ماه پیش خریدهای آنلاینم هیچ مشکلی نداشت چون سایتها معتبر بود و من هم بسیار دقیق سایز بچه ها و خودم را می دانم و انصافا از ترافیک و هدر دادن وقت گرانبها در امان بودم 

ماه ابان دو بافت خریدم که بعد از سه هفته بلاخره ارسال شد ولی به جای یکی از بافتها چکمه سفید بلند برایم آورده بودند که چشمانم اندازه نعلبکی بزرگ شدبماند چه دردسری کشیدیم تا عودت دهیم اما الان دو ماه است پول بافتی که هیچگاه بدستم نرسید را نمی دهند و امروز و فردا می کنند

یادتان باشد  از سایت "ترک جامه"اصلا خرید نکنید و حواستان به دیجی کالا هم باشد گاهی خیلی گران می دهد.

و اتفاق دوم: پیراهنهایی برای سروناز  آنلاین از انگلیس خریدم و باید اوایل هفته می رسید و خبری نشد.

اصلا قصد برند خریدن و برند بازی و این قرتی بازی ها را ندارم اما سلیقه ام کلاسیک است و سادگی و رنگهای خنثی اولویت من در انتخاب لباس است  بنابراین تمام طرحهای مورد پسند من فقط در بین چند برند خارجی وجود دارد

کاش ایران خودمان هم کمی تنوع و سلیقه در طرحهای لباس می دادند بیخود چرخ صنعت اجنبی را نچرخانیم

اما چند برند لباس ایرانی که شخصا تجربه کرده ام و عالی است

برند پوشاک نوجوان و کودک "سها"ولی بسیار گران

برند "ریکالاکو" پوشاک نوزاد از بدو تا ۳۶ ماهگی.جنس عاااالی ولی تنوع زیاد نیست‌بسیار مشتری مدار

"تیتیش"برخی طرحهاش زیباست.

مانتوی بسیار زیبایmanti golبا گچه دوزی سیستان و تکه دوزی های خاص.

طراحی"مربع" مانتوهای زیبا

چرم پاندورا

چرم مشهد

 

 


لیست برنامه های روزانه ام انقدر طولانیست که هر چقدر تلاش می کنم باز هم چندتایی از قلم‌می افتد و من می مانم و حسرت شبانه و حواله آنها به فردا .

اما با یک لبخند سرونازم و بوسه صدرایم تمام خستگی های شلوغی های روزانه ام‌ کمرنگ می شود .

.‌

باز شطرنج‌را باختم .اما به قول پسرکم حرفه ای تر شده امامروز چند حرکت جدید به من یاد داد و کلی آزمون و خطا ودست آخر کارت امتیاز برایم درست کرد.

بعد از مدتها دست به کار شدم و کیک مورد علاقه پسرکم را با همکاری هم‌ پختیم.عجب کیکی هم شد.

 

_در راستای ناکامی فلافل جمعه شب به تیرچ قبایم برخورد و دست به کار شدم و فلافل درست کردم و با استقبال همسر و پسر و صد البته دخترکوچولوی خوش خوراکم مواجه شدم و لبخندی به پهنای نعلبکی سرویس چینی ام روی لبم سبز شد!

_کتابی شروع کرده ام که دنیایی از آرامش و تفکر را به من هدیه می دهدکتاب بخوانیم اما نه هر کتابی !

ریچل هالیس بی شک زن موفقی است اماااا اصلا نویسنده خوبی نیست.

خدایا شکرت که شبها از خستگی بیهوش می شوم و وقتی برای رویا و کابوس ندارم.

 


نمی دانم آنقدر مادر روشنفکری هستم با انتخابهای فرزندانم براحتی کنار بیایم یا نه!

دوستی دارم که پدر و مادرش استاد دانشگاه هستند اما برادرش یک فروشگاه پروتئنی باز کرده است و خودش به لیسانس ریاضی اش قناعت کرده و مادر سه فرزند است ووخانه دار.خیلی هم حال دلش خوب است 

یا کسی را می شناسم پدز و مادرش نخبه و مهندس بودند و تقریبا تمام دخترهای همسن و سالش جلای وطن کرده و مهندس و دکتر و فلان فلان شده اند. اما خودش اینجا مانده و خانه داری را انتخاب کرده است و اگاهانه ۳ فرزند بدنیا آورده است و تمام زندگیش در فرزندان و همسرش خلاصه می شود.انقدر نگاهش به زندگی زیبا و پر از آرامش است که من نیز انرژی می گیرم .

.

صدرا را بردیم جم سنتر تا اینبار یک شهربازی بدون بازی کامپیوتری را تجربه کند و الحق هم مکان جالبی بود از فرصت استفاده کرده و با همسر رفتیم تا چیزی بخوریم و فلافل را انتخاب کردیم نمی دانم همسر خوب توضیح نداده بود یا پیش خدمت خسته و گیج بود.خلاصه سفارش دو تا ساندویچ ما شد یک سالاد گنده که هر چی فکرش را بکنی تویش ریخته بودند به اضافه دوتا فلافل داخلش!

سالاد تمام شد و نگاهایی با همسر رد و بدل کردیم در نهایت قبض را مرور کردیم و فهمیدیم شام ما همان سالاد بوده با دو تکه فلافل و یک قیمت نجومیهم خنده مان گرفته بود هم حرص مان در آمد

دست اخر شام ما شد.مانده های هویچ پلوی ظهر

 


صدرا جان من امسال بیش از حد تعطیل شدبرف و الودگی های ادامه دار هوا بگیر تا اینبار بیماری کرونا!

نمی دانم تا چه حد این بیماری خطرناک است بخصوص که همسر در کانون آن هست اما می دانم اضطراب بیخودی کمتر از بیماری نیست و خود موجب بیماری های دیگر می شود

الله اعلم

مدتی بود که فرش آشپزخانه کثیف و از ریخت افتاده بود و فکرم مشغول شده بود که بشورمش یا وقت خرید یک فرش نو است

در مسافرتها چندباری به دنبال گلیم دستباف رفته بودیم و نتیجه ای در برنداشت‌.در مسافرت گلپایگان محل اقامتان گلیم می فروخت اما ابعاد بسیار کوچک و بسیار گران که به نظرمان نمی ارزید

شنبه بعد از کشیدن شامپو فرش و نتیجه نگرفتن تصمیم گرفتم سر پارک بردن بچه ها به گالری محله مان بروم و فرشهایش بخصوص گلیم ماشینی هایش را ببینم اما یادم رفت اما

رفتیم پارک و موقع برگشت طبق معمول خواستیم با صدرا سری به گالری نقاشی بزنیم که دیدیم دستفروشها کنار فرهنگسرا بساط کرده اند.یک آن چشمم به طرحهای چشم نواز گلیم های دستباف افتاد و

خریدم.به قیمت بسیار مناسببنده خداها از شهر قدس امده بودند بی واسطع بفروشند.البته استقبال کم بود که من پیشنهاد دادم جمعه بیایند و فرشها را باز کنند و اینطور بهتر نتیحه می گیرند

گلیم خوشگل را خریدم و توی آشپزخانه انداختم و فرش قدیمی جم شد.بعد دیدم حیف است برای آشپزخانه امبا فرش اتاق خوابم عوض کردم و هم آشپزخانه جدید و نو شد هم اتاق خوابمان حال و هوای سنتی و زیبایی پیدا کرد


دیگر  روزهای "ماندن در خانه"ار دستمان در رفته است.هر طور هست روز را به شب می چسبانیم

از بازی های فکری و دسته جمعی بگیر تا کتاب و فیلم و سریال

این وسط شیرین بازی های دلنشین سروناز  و بریز و بپاشهای بی پایانش و تکالیف زیاد صدرا هم برای پر کردن این اوقات فراقت طولانی مان غنیمت است

طفلک همسرم که بخاطر ما خانه نشین شده است و فعلا مریض بی مریض

آن هم مردی که یک دقیقه عمرش نباید به بطالت تلف شود‌چه می شود کرد برای همه است و تقریبا عادت کرده ایم .

و نوشتن.

برای هر دوی ما مثل یک مسکن است

 


ما خانواده موفرفری ها هستیم در ضمن خانواده ای هستیم در چهارطیف متفاوت از رنگ!

همسرم سبزه رو .من سپید سپید.پسرم گندمی .دخترم روشن تر از پسرم هست و کمی تیره تر از من .(هنوز اسم رنگش را کشف نکرده ایم.)

.وقتی دستهایمان را کنار هم می گذاریم هر کداممان یک رنگ منحصرفرد داریم

قسمت جالب ماجرا دیدن همکاران و دوستان همسرم هستند که طیف وسیعی از دکتران با انواع اقسام تخصص ها هستند که با دیدن پدر و دختر شروع به واکاوی رنگ پدر و دختر می کنند.(دخترم کنار پدرش مثل تکه پنبه کنار ذغال است)

و همسرم بشدت از این واکاوی بیزار

چرا

چون‌نتیجه واکاواکی می شود:به مامانش لابد رفته!

موهای فرفری مان هم شده است بلای جان این روزهای ما بویژه صدرا و همسرم که موهایش اندازه یک خرمن شده روی سرشان .

ولی خیلی بامزه شده ان. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید Michael کارگاه نجاری چوبین هنر *پرواز روح* MOTALME ازدواج موقت حكمت دانلود خلاصه کتاب نظریه های رشد ویلیام کرین ترجمه ، ترجمه گوگل ، ترجمه انگلیسی به فارسی